برای خانه ی همسایه ات هم ، چراغ آرزو کن قطعا حوالی خانه ات روشن تر خواهد شد…
بانو کاش این باطن پاکی که می گویی
ظاهرش هم خدایی بود...
بانو کاش می دانستی خدایی که دلت با اوست
حجاب را چقدر دوست می دارد...
و می دانم که می دانی خدا تو را چگونه بیشتر دوست دارد..
نصیحت نوشت ♣
برداشتن حجاب از سر تو مقدمه ای می شود بر برداشته شدن حجاب از چشمان دیگران
به چشمان خیره ی دیگران به خودت ایراد مگیر که مقصر خود تو هستی
سحرگه به راهی یکی پیر دیدم
سوی خاک، خم گشته از ناتوانی
بگفتم: چه گم کرده ای اندر این خاک؟
بگفتا: جوانی،جوانی ،جوانی...!
ملک الشعرا بهار
حدیث نوشت ♣
گاهی چقدر دلم هوس شیطنت میکند...
از همان شیطنت هایی که حرف تو پشت بند آن باشد که بگویی:
مگه دستم بهت نرسه...
عشق نوشت ♣
نادر از هند نبرد
آنچه تو بردی ز دلم..
اخوان ثالث
به سلامتی اون پدری که
هنگام تراشیدنموی کودک مبتلا به سرطانش
گریه ی فرزندش رو دید
...
ماشین رو داد به دستش
در حالی که چشمانش پر از گریه بود
گفت : حالا تو موهای منو بتراش !
به سلامتی بچه هایی که شیمی درمانی می کنن
و به پدر و مادرشون میگن : من شبیه رونالدو هستم یا کولینا.
پدر و مادرشون هم میگن تو از هر دو تا شون خوشگل تری
دردناک ترین کلمه ای که تاحالا شنیدم ، همینه !!!! ... بچه های سرطانی ! ...
با آرزوی شفای همه ی بیماران بخصوص کودکان سرطانی
و با تشکر از شما سروران همیشه همراه..فدای قدم همتون
گنجشک ناز و زیبا، که میپری اون بالا
بال و پرت به رنگ خاک، دلت مهربون و پاک
به من بگو وقتی که پر کشیدی بابام رو تو ندیدی؟
دیدمش از این جا رفت اون بالا بالاها رفت
پیش ستاره ها رفت
یواش و بی صدا رفت
ستاره آی ستاره، پولک ابر پاره
خاموشی و می تابی، بیداری یا که خوابی
به من بگو وقتی که خواب نبودی بابام رو تو ندیدی؟
دیدمش از این جا رفت اون بالا بالاها رفت
از اون طرف از اون راه
رفته به خونه ی ماه
ماه سفید تنها، که هستی پشت ابرا
نقره نشون کهکشون، چراغ سقف آسمون
به من بگو وقتی که نور پاشیدی، بابام رو تو ندیدی؟
همینجا پیش من بود، نموند و رفت زود زود
اون بالا بالاها رفت
بابات پیش خدا رفت
خدا که مهربونه، پیش بابام می مونه
گریه نمیکنم من، که شاد نباشه دشمن