دخترک که به شدت پسر رو دوست داشت گفت: باشه عزیزم هرچی تو بگی.
پسرک دختر را عریان کرد، دخترآرام میلرزید ولی سخن نمیگفت میترسید.
میترسید عشقش ناراحت شود..پسرک مانندابری سیاه دختر را به آغوش کشید.
و بدون کوچیکترین بوسه شروع کرد.. دخترک آهی کشید.
و پسرک مانند چرخ خیاطی بالا و پایین میشد.
دخترک بدنش میسوخت ولی صدایی نمیداد.
پسرم چند تکان خورد و در کنار دخترک افتاد،دخترک بالبخند گفت: آروم شدی عروسکم!
پسرک آروم خندید و لباس هایش را پوشید و رفت.
دخترک ساعتی بعد تلفن را برداشت زنگ زد وگفت: سلام عشقم.
وپسرک مثل همیشه نبود و تنها گفت: دیگر بمن زنگ نزن و قطع کرد.
دخترک عروسکش را بغل گرفت و در کنج اتاقش آروم گریست.
...چند سال گذشت/تبریک میگویم به پسرک!
همان دخترک زیبا شد فاحشه قصه...
پسره به دختری که تازه باهاش دوستشده بود میگه :
امروز وقت داری بیای خونمون؟
دختره : مامانم نمیذاره با چه بهونه ای بیام؟
پسره : بگو میخوام برم استخر...
دختره اومد خونه دوست پسرش
پسره : تو که اومدی استخر مثلا باید موهات خیس باشن،برو تو حموم موهاتو خیس کن!
وقتی دختره میره حموم،پسره به دوستاش زنگ میزنه...
پسره و دوستاش یکی یکی...
این آخری که رفت حموم ، نه 1ساعت نه2 ساعت ، موند تو حموم...
دیدن این دیر
کرد ، رفتن حمومو یهو دیدن دختره و پسره رگ دستشونو باهم زدند و گوشه حموم افتادن و روی دیوار حموم نوشته :
نامردا خواهرم بود...
نکنید از این کارا دوست دختر شما خواهر یک بنده خداییه
شایدم اصلا برادر نداره تکه این اصلا مهم نیست
شاید دختره خره احمقه نمیفهمه چه آینده ای در انتظارشه
ولی شما نکنیدیک بار دیگر...!!!
این گونه برایت تفسیر کرده اند...!!!
یعنی...!!!
صاحبش بکاره تو می اید...!!!
چون هنوز این یکی را امتحان نکرده ای...!!!
اما وقتی بکارت را از او گرفتی دیگر بکاره تو نمی اید؟؟
چون دیگر امتحانش کرده ای...!!!
میروی سراغ دیگری که بکار تو بیاید...!!!
اینها افتخار نیست
اینها عقده های تو می باشند...!!!
راستی بدان یکی هست که بکارت رسیدگی کند!!!