دستهای... کوچکش ب زور ب شیشه های... ماشین شاسی بلند حاجی می رسد... التماس میکند. آقا آقا... تو رو خدا... یه شاخه گل ازم میخری؟ و حاجی بی تفاوت تسبیح درشتش را می گرداند... و برای فرج اقا دعا میکرد!!