این است دنیایی که بخاطرش به شکم مادرمان لگد میزدیم...!
شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۲، ۰۳:۳۴ ب.ظ
در سفر بودا به دهی زنی مجذوب سخنان او شد و از او خواست تا مهمان وی باشد.
کدخدا به بودا گفت :
«این زن، هرزه است به خانهی او نروید»
بودا به کدخدا گفت :
«یکی از دستانت را به من بده»
کدخدا یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت .
آنگاه بودا گفت :
«حالا کف بزن» کدخدا گفت: « هیچ کس نمیتواند با یک دست کف بزند»
بودا پاسخ داد :
هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان نیز هرزه باشند
مردان و پولهایشان از این زن، زنی هرزه ساختهاند .
به جای نگرانی برای من نگران خودت و مردان دهکده ات باش