می خواهم کمی بروم
آن سوی دنیا
آنجا که آسمان، پنجره بیشتر دارد
و خدا هم، دیدی بهتر ...
السلام علیک یا سلطان عشقـــ♥ علی بن موسی الرضا (علیه السلام)
قشنگ نوشت ♣
ز نامردان، علاج درد خود جستن بدان ماند
که خار از پا برون آرد کسی با نیش عقرب ها ...
صائب
می خواهم کمی بروم
آن سوی دنیا
آنجا که آسمان، پنجره بیشتر دارد
و خدا هم، دیدی بهتر ...
السلام علیک یا سلطان عشقـــ♥ علی بن موسی الرضا (علیه السلام)
قشنگ نوشت ♣
ز نامردان، علاج درد خود جستن بدان ماند
که خار از پا برون آرد کسی با نیش عقرب ها ...
صائب
نگاه ها همه بر روی پرده سینما بود
اکران فیلم شروع شد،
شروع فیلم سقف یک اتاق
دو دقیقه بعد همچنان سقف اتاق
سه, چهار, پنج, ...,هشت دقیقه اول فیلم فقط سقف اتاق!
صدای همه در آمد
اغلب حاضران سینما را ترک کردند,
ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین
و به جانباز قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید.
زیرنویس:
این تنها ۸ دقیقه از زندگی این جانباز بود و شما طاقت نداشتید...
دعا نوشت ♣
بالاترین آرزویم برایت این است :
حاجت دلت با حکمت خدایت یکی باشد . . .
آنکه دستم بگرفت پدر بود...
بوسه می زنم بر دست های پدرم که هیچگاه دست هایم را رها نکرد
دوستت دارم پدر♥
پدر نوشت ♣
به دنبال قشنگ ترین واژه ها و کلمات میگردم
اما هیچ کلمه و واژه ای نمیتواند عظمت حضور تو را در زندگی من وصف کند
فقط میگویم دوستت دارم پدر روزت مبارک
کمبود خواب
با یک روز مرخصی حل می شه!
کمبود وقت
با مدیریت زمــان.
سایر کمبود ها نیـــز علاجی داره ...
با کمبود دست هایت چه کنــم ؟!
به یاد تمام فرزندان شهدا
قشنگ نوشت ♣
همه جا صحبت از مرغ است هیچ کس از خروس نمیگوید
اینجا سیر شدن مهمتر از بیداریست
برای تسلط بر یک ملت ، اقلیتی خائن و اکثریتی نادان لازم است
وینستون چرچیل
واقعیت نوشت ♣
بزرگترین بدی ، خوبی کردن ِ بیش از حدّ و اندازه ست . . .
در من
آدم برفی ای ست
که عاشق آفتاب شده ..
و این خلاصه ی همه،
داستان های عاشقانه جهان است
جالب نوشت ♣
ما از دنبال هیولاها زیر تختمون دست برداشتیم
زمانی که فهمیدیم اونها در وجود ما هستند . . .
می خواستم بمانم
رفتم
می خواستم بروم
ماندم
نه رفتن مهم بود و نه ماندن
مهم من بودم
که نبودم...
گروس عبدالملکیان
قشنگ نوشت ♣
فـضـیلت انـسان
در نــگـهداشـتن حـــد وســط مــیان افـراط و تــفـریـط اســت . . .
پرنده در برف مانده
جز دام پر از دانه
پناهی ندارد ...
شمس لنگرودی
جالب نوشت ♣
عجیب است
که انسان نه می تواند برای تولدش شادی کند و نه برای مرگش عزا بگیرد . . .
تنها یک پرنده کوچک که زیر برگها نغمه سرایی میکند برای اثبات خدا کافیست...
ویکتور هوگو
زیبا نوشت♣
عارفی را گفتند:دنیا را چگونه می بینی
گفت: آنچنان که بدون رضایت من برگی از درخت نمی افتد!!
گفتند : مگر خدایی تو
گفت : نه ، راضی ام به رضای خدا....